کنجکاوی
از وقتیکه خودمو شناختم وچهار دست و پا میرفتم تا الان که مهارتم در راه رفتن بیشتر شده وکاملا میتونم بدوم در راه شناخت اشیاو وسایل مختلف وکنجکاوی در مورد اونها بودم که متاسفانه اسمش بد در رفته وبه عنوان شیطونی میشناسنش.حالا اسمش هر چی میخواد باشه ولی من از این کار لذت میبرم با این که میدونم کار مامان روخیلی زیاد میکنم ولی بازم میدونم که اینقدر مهربون هست که به خاطر من این فداکاری رو میکنه وخرابکاری های منو جمع میکنه.اغلب صبح ها که از خواب بیدار میشم یکسره میرم تو آشپزخونه و یک چیزی مثل کفگیر یا ملاقه یا هر چیزی که بدستم بیاد رو میارم و وسط حال رها میکنم و میرم سراغ یه چیز دیگه بعضی وقتها میرم سراغ کیف وسایلام یا بیرون ریختن لباسها و کفشهام از ک...
نویسنده :
مامان فرشته
0:33